کاربر مهمان، خوش آمديد!  ( ورود - عضويت )   امروز 13 بهمن ماه ، 1388
 
 
نرم افزار, بازی, کتاب, موبایل: Forums

 
tikdownload.com :: نمايش موضوعات - یک روز بارانی (داستان جالب)

یک روز بارانی (داستان جالب)
رفتن به صفحه 1, 2  بعدي
 

      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي  
نويسنده پيغام

nazi2009
سرجوخه


وضعيت: آفلاين
15 بهمن ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 456
امتياز: 28
تشکر کرده: 1
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 02:30:06    موضوع مطلب: یک روز بارانی (داستان جالب)

غروب یک روز بارانی زنگ تلفن شرکت به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز سارای کوچکش را به او داد.
زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید. ماشین را روشن کرد و نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد. وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشت کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.

زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال سارا هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتومبیل را باز کند. زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم.
هوا داشت كم كم تاریک می شد و بارش باران شدت گرفته بود. زن با وجود ناامیدی زانو زد و گفت: "خدایا کمکم کن". در همین لحظه مردی ژولیده با لباس های کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه ی مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ من از تو کمک خواستم آنوقت این مرد ...!

زبان زن از ترس بند آمده بود. مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم مشکلی پیش آمده؟
زن جواب داد: بله دخترم خیلی مریض است و من باید هر چه سریعتر به خانه برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توام در ماشین را باز کنم.
مرد از او پرسید آیا سنجاق سر همراه دارد؟
زن فوراً سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد.
زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: "خدایا متشکرم"

سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید.
مرد سرش را برگرداند و گفت: "نه خانم، من مرد شریفی نیستم، من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شده ام."
خدا برای زن یک کمک فرستاده بود، آن هم از نوع حرفه ای!
زن به پاس جبران مساعدت آن مرد ناشناس آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتماً به دیدنش برود.
فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده ی مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود.

بازگشت به بالا

تشکرهاي ثبت شده از ايجاد کننده تاپيک :
baldeagle(سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 12:34:56), cr7(يكشنبه، 23 فروردين ماه ، 1388 17:10:19),  

mrhmix2
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
25 آذر ماه ، 1386
تعداد ارسالها: 1650
امتياز: 0
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: کرمان

ارسال شده در: سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 05:36:40    موضوع مطلب:

زنه توي شركتش كسي نميخواد كه 100٪ به كامپيوتر و شبكه وارد باشه؟

بازگشت به بالا

shida121
سرباز صفر


وضعيت: آفلاين
19 بهمن ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 36
امتياز: 0
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 11:11:20    موضوع مطلب:

زنه نمي خواد ماشينشو بفروشه

بازگشت به بالا

nimazimmer
سرباز یکم


وضعيت: آفلاين
13 آذر ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 226
امتياز: 0
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: bNd

ارسال شده در: سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 12:39:13    موضوع مطلب:

زنه يه راننده مسابقه واسه خوش گذروني تو اتوبان نمي خواد...
ما در خدمتيم... :)

_________________
I Love Driving! Would You Like Race With ME? i

بازگشت به بالا

300Kg
سرباز یکم


وضعيت: آفلاين
9 آذر ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 390
امتياز: 9
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: بوشهر

ارسال شده در: سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 14:10:18    موضوع مطلب:


_________________
I L0VI You 300Kg

بازگشت به بالا

g0ldk3nt
استوار


وضعيت: آفلاين
15 ارديبهشت ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 2040
امتياز: 827
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 15:16:15    موضوع مطلب:

:roll: :roll: :roll:

_________________
تنها کاربران عضو سايت قادر به مشاهده لينک ها هستند.
عضويت در سايت / ورود به سايت

بازگشت به بالا

dull_boy
سرتیپ


وضعيت: آفلاين
1 شهريور ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 8183
امتياز: 10391
تشکر کرده: 1
تشکر شده 36 بار در 32 پست

محل سكونت: TehraN

ارسال شده در: سه شنبه، 18 فروردين ماه ، 1388 22:10:46    موضوع مطلب:

nimazimmer مي نويسد:
زنه يه راننده مسابقه واسه خوش گذروني تو اتوبان نمي خواد...
ما در خدمتيم... :)


تو سابقت خرابه..
یه بار به باقالی ها پیوستی..
از لحن بیان داستان معلوم بود خانومه به هر دلیلی شوهر نداره...
شوهر نمیخوادددددددددد

_________________
GO, SO F@CKING DETERMINED, YEAH...YEAH GO, YOU BETTER BELIEVE IT CONFIDENCE


بازگشت به بالا

nazi2009
سرجوخه


وضعيت: آفلاين
15 بهمن ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 456
امتياز: 28
تشکر کرده: 1
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: چهارشنبه، 19 فروردين ماه ، 1388 03:19:33    موضوع مطلب:

نخير هيش كدومه اينا رو نميخواد ..

خدا عاقبت هممونو ختم به خير كنه واقعا !!

_________________

بازگشت به بالا

nimazimmer
سرباز یکم


وضعيت: آفلاين
13 آذر ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 226
امتياز: 0
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: bNd

ارسال شده در: يكشنبه، 23 فروردين ماه ، 1388 15:23:46    موضوع مطلب:

اخ نازي جون اين لباي خودته؟؟؟

_________________
I Love Driving! Would You Like Race With ME? i

بازگشت به بالا

cr7
گروهبان سوم


وضعيت: آفلاين
2 بهمن ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 820
امتياز: 344
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: بوشهر

ارسال شده در: يكشنبه، 23 فروردين ماه ، 1388 17:09:43    موضوع مطلب:

دستت درد نکنه جالب بود :wink:

_________________
همه رفتن کسی دور و برم نیست چنین بی کس شدن در باورم نیست ...

بازگشت به بالا

تمامي مطالب ارسال شده:   
      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

زمان پيشفرض سايت: ساعت گرينويچ + 3.5 ساعت
رفتن به صفحه 1, 2  بعدي
صفحه 1 از 2
  
نام کاربري:      کلمه عبور:     

~ يا ~
عضويت در سايت

  


 


Powered by phpBB © 2001, 2008 phpBB Group
صفحه اصلي |  جستجو |  دريافت فايل |  آرشيو اخبار |  تماس با ما

دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::




  

PHPNuke Farsi [MT Edition] Project By PHPNuke.ir