کاربر مهمان، خوش آمديد!  ( ورود - عضويت )   امروز 16 دي ماه ، 1388
 
 
دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::: Forums

 
tikdownload.com :: نمايش موضوعات - به خدا نگوییم یک مشکل بزرگ دارم، به مشکل بگوییم من یک خدای ب

به خدا نگوییم یک مشکل بزرگ دارم، به مشکل بگوییم من یک خدای ب
رفتن به صفحه 1, 2  بعدي
 

      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي  
نويسنده پيغام

dull_boy
سرتیپ


وضعيت: آفلاين
1 شهريور ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 7431
امتياز: 8873
تشکر کرده: 1
تشکر شده 15 بار در 12 پست

محل سكونت: TehraN

ارسال شده در: يكشنبه، 5 مهر ماه ، 1388 23:29:00    موضوع مطلب: به خدا نگوییم یک مشکل بزرگ دارم، به مشکل بگوییم من یک خدای ب

هنگامی که حکم اخراج بی دلیلش را از رییس دریافت کرد، یک نفس عمیق کشید و محترمانه به او گفت:"شاید قدرت و مقام شما از من بیشتر باشد اما من خدایی دارم که قدرتش بی نهایت است، می‌دانم تا او نخواهد من اخراج نمی شوم و شماهم هیچ نمی توانید بکنید" و ضمن ادای احترام از اتاق رییس خارج شد. با خیالی آسوده به خانه رفت و آن شب را در میان خانواده جشن گرفت و به سرور پرداخت. او همیشه درچشمانش سخنان بی شماری با خدا داشت و رفتارش با دیگران نمونه ای از عبادت بدون شرط بود. درمواقع گرفتاری خونسرد و آرام بود و از ناامیدی پرهیز می کرد، به مسایل نگاه مثبت داشت و از موج منفی دیگران رویایی سبز و زیبا می ساخت.

فردای آن روز بی تفاوت به اتفاقی که افتاده است به محل کارش رفت. به پشتوانه احساسی که در ذهنش به وجودآمده بود و یقین به حل مشکلش، امیدش دوچندان شده بود. وارد دفتر کارش شد و آرام آرام به سوی اتاق رییس گام برداشت، در ذهن دغدغه مشکلش را احساس نمی کرد و منتظر یک اتفاق یا پیشنهاد جدید بود. بعد از احوالپرسی، از منشی رییس اجازه ورود خواست اما موفق به ورود نشد...

هنگامی که انسان در مسیر زندگی با مشکلاتی مواجه می شود قطعا به دنبال فردی، وسیله ای یا قدرتی می گردد تا به کمک او مشکل خود را حل کند. آدم ها معمولا اگر از حضور فردی توانمند و با نفوذ در زندگی خود برخوردار باشند که بتوانند مشکلات خود را به راحتی توسط او حل و فصل نمایند، جسارت، آرامش و امنیت خاطر پیدا می کنند و درهنگام رویارویی با مشکلات فورا به یاد او می افتند و از او طلب یاری می کنند و یا پشتوانه وی به نورد مشکلات می روند. آن ها همیشه آن فرد بانفوذ را به یاد دارند و مورد ستایش و تقدیر خود قرار می دهند. فرد توانمند را برگ سبز مشکلات می دانند و سعی می کنند با ادای احترام و انجام اعمال و رفتاری که مورد پسند وی باشد او را برای خود حفظ نمایند تا از موقعیت و امتیازاتش بهره مند گردند.


در این هنگام فرد از رویارویی با مشکلات احساس ناتوانی و ترس و دلهره ندارد و به فکر نذر و دعا و راز و نیاز برای رفع مشکل خود نمی افتد. او با خیال آسوده تنها چشم امید به حامی توانمند و بانفوذ خود دارد و با ستایش و تمنا از او سعی بر رفع مشکل می کند.


شاید در نظر برخی افراد این موضوع ایده آل باشد و همیشه حسرت داشتن چنین موقعیتی را در دل کشیده باشند. آن ها از اینکه بتوان مشکلات را به کمک دیگری به راحتی و بدون دردسر حل نمود اظهار خرسندی می کنند و در زمان مواجهه با مشکلات به دنبال فرد یا موقعیتی می گردند که به این شکل مشکل خود را حل کنند. آن ها مدت ها به دنبال چنین شخص و موقعیتی می گردند اما کم تر کسی از این افراد توانمندترین و بانفوذترین حلال مشکلات را به یاد می آورد و به امید او وارد مشکلات می گردد.

بعد از احوالپرسی، از منشی رییس اجازه ورود خواست اما موفق به ورود نشد زیرا رییسی وجود نداشت که او بخواهد وارد اتاقش شود، منشی به او گفت که اول صبح امروز طی حکمی از مقامات بالا رییس اداره به منطقه دیگری انتقال یافت و به این ترتیب حکم اخراج او هم لغو گردید و می تواند در صورت تمایل به کار خود ادامه دهد.

بله، ما آدم ها همیشه در آرزوی داشتن قدرت، موقعیت یا شخص بانفوذ و فوق العاده ای هستیم که بتوانیم توسط آن بر مشکلات فائق آییم اما هیچ گاه به این نتیجه نمی رسیم که خداوند بزرگ و توانا، پدر دلسوز و مهربان ماست که با قدرت بی کران خود می تواند همه مشکلات ما را در یک لحظه ناپدید کند، ما فراموش می کنیم که او عاشق یاری رساندن به ما است و تنها کسی است که تمام و کمال از مشکل ما و راه حل آن باخبر است، فراموش می کنیم که مشکل ما تنها با خواست و اراده او حل شدنی است و اگر او بخواهد یا نخواهد هیچ قدرتی توان مقابله یا تغییر نظر او را ندارد.

جالب است! ما انسان ها که همیشه به دنبال فرد توانمند و بانفوذی می گردیم تا حامی و حلال مشکلات ما باشد و سعی می کنیم تا با ادای احترام و انجام اعمال مورد پسند وی، او را برای خود حفظ کنیم چرا خدا و قدرت بی کران او را از یاد می بریم و هیچ گاه به داشتن او افتخار نمی کنیم و با انجام اعمال و رفتار مورد پسند و ی سعی نمی کنیم تا تنها او که عاشق واقعی ما است را برای خود حفظ کنیم. چرا ما تنها زمانی از خداوند طلب یاری می کنیم که تمام درها بر روی ما بسته شده است و هیچ کسی نمانده است تا توان حل مشکل مارا داشته باشد؟ چرا در همان لحظه اول حضور پدر دلسوز، مهربان و قدرتمند خود را از یاد می بریم و به سراغ آفریده های او می رویم تا مشکل ما را حل نمایند؟ ما فراموش می کنیم که فرد مورد نظرمان خود آفریده خداوند است و تنها با خواست و اراده خدا توان حل مشکل ما را دارد. بنابراین به اشتباه به او متوسل می شویم و از او درخواست کمک می کنیم.

اما اگر ما به جای توسل و توکل به قدرت ناچیز دیگران به خداوند توانا عنایت کنیم تنها با حفظ یاد او در دل هایمان به خواسته هایش توجه کنیم همیشه مورد لطف و عنایت بدون منت و بدون قید و شرط او قرار خواهیم گرفت. قدرتی که بی کران است و هیچ چیز و هیچ کس توان مقابله با آن را ندارد.

آن وقت است می‌توانیم به جای این که بعد از بسته شدن تمام درها به درگاه خدا برویم و بگوییم که خدایا من یک مشکل بزرگ دارم، در همان ابتدای کار با خیالی آسوده و بدون نگرانی به مشکلات بگوییم که من یک خدای بزرگ دارم.

_________________
GO, SO F@CKING DETERMINED, YEAH...YEAH GO, YOU BETTER BELIEVE IT CONFIDENCE


بازگشت به بالا

تشکرهاي ثبت شده از ايجاد کننده تاپيک :
 

Vampire_CS
مدیر انجمن


وضعيت: آفلاين
22 مرداد ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 3247
امتياز: 4162
تشکر کرده: 4
تشکر شده 5 بار در 4 پست


ارسال شده در: يكشنبه، 5 مهر ماه ، 1388 23:31:08    موضوع مطلب:


راسته واقعا :)

_________________
از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدانش، از استقلال هتل و از جمهوری خیابانش

بازگشت به بالا

parya
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
26 مرداد ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 1732
امتياز: 3634
تشکر کرده: 0
تشکر شده 5 بار در 5 پست

محل سكونت: اصفهان

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 00:05:13    موضوع مطلب:

قدرتی که بی کران است و هیچ چیز و هیچ کس توان مقابله با آن را ندارد.

_________________
دل من در سبدی عشق, به نیل تو سپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد

بازگشت به بالا

sasy
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
28 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 1661
امتياز: 3853
تشکر کرده: 6
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 00:41:48    موضوع مطلب:


دوشدوم اودا يانديم دديم اللهه توكول

_________________
خداحافظ . . . .

بازگشت به بالا

x8800
سرجوخه


وضعيت: آفلاين
31 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 667
امتياز: 764
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: مهابادی سر به رز

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 01:05:42    موضوع مطلب:

عنوان جالبی داشت . :)

_________________
دوستان لطفا در کامل کردن انجمن سایتم کمکم کنید :
تنها کاربران عضو سايت قادر به مشاهده لينک ها هستند.
عضويت در سايت / ورود به سايت


بازگشت به بالا

siron
ستوان دوم


وضعيت: آفلاين
12 مرداد ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 2801
امتياز: 2786
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 10:15:12    موضوع مطلب:

:)

_________________
Redeemer of SAYARON

بازگشت به بالا

saeed-az
گروهبان سوم


وضعيت: آفلاين
29 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 970
امتياز: 1997
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: too khonamon :D

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 13:13:59    موضوع مطلب:

داستان رو برای دوستان خلاصش کردم :wink: :wink: :wink:



هنگامی که حکم اخراج بی دلیلش را از رییس دریافت کرد، یک نفس عمیق کشید و محترمانه به او گفت:"شاید قدرت و مقام شما از من بیشتر باشد اما من خدایی دارم که قدرتش بی نهایت است، می‌دانم تا او نخواهد من اخراج نمی شوم و شماهم هیچ نمی توانید بکنید" و ضمن ادای احترام از اتاق رییس خارج شد. با خیالی آسوده به خانه رفت و آن شب را در میان خانواده جشن گرفت و به سرور پرداخت. او همیشه درچشمانش سخنان بی شماری با خدا داشت و رفتارش با دیگران نمونه ای از عبادت بدون شرط بود. درمواقع گرفتاری خونسرد و آرام بود و از ناامیدی پرهیز می کرد، به مسایل نگاه مثبت داشت و از موج منفی دیگران رویایی سبز و زیبا می ساخت.

فردای آن روز بی تفاوت به اتفاقی که افتاده است به محل کارش رفت. به پشتوانه احساسی که در ذهنش به وجودآمده بود و یقین به حل مشکلش، امیدش دوچندان شده بود. وارد دفتر کارش شد و آرام آرام به سوی اتاق رییس گام برداشت، در ذهن دغدغه مشکلش را احساس نمی کرد و منتظر یک اتفاق یا پیشنهاد جدید بود. بعد از احوالپرسی، از منشی رییس اجازه ورود خواست اما موفق به ورود نشد

زیرا رییسی وجود نداشت که او بخواهد وارد اتاقش شود، منشی به او گفت که اول صبح امروز طی حکمی از مقامات بالا رییس اداره به منطقه دیگری انتقال یافت و به این ترتیب حکم اخراج او هم لغو گردید و می تواند در صورت تمایل به کار خود ادامه دهد.

قشنگ بود مرسی

_________________


آخرين ويرايش توسط saeed-az در تاريخ دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 13:15:26; دفعات ويرايش در مجموع : 1 مرتبه

بازگشت به بالا

saeed-az
گروهبان سوم


وضعيت: آفلاين
29 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 970
امتياز: 1997
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: too khonamon :D

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 13:14:29    موضوع مطلب:

داستان رو برای دوستان خلاصش کردم :wink: :wink: :wink:



هنگامی که حکم اخراج بی دلیلش را از رییس دریافت کرد، یک نفس عمیق کشید و محترمانه به او گفت:"شاید قدرت و مقام شما از من بیشتر باشد اما من خدایی دارم که قدرتش بی نهایت است، می‌دانم تا او نخواهد من اخراج نمی شوم و شماهم هیچ نمی توانید بکنید" و ضمن ادای احترام از اتاق رییس خارج شد. با خیالی آسوده به خانه رفت و آن شب را در میان خانواده جشن گرفت و به سرور پرداخت. او همیشه درچشمانش سخنان بی شماری با خدا داشت و رفتارش با دیگران نمونه ای از عبادت بدون شرط بود. درمواقع گرفتاری خونسرد و آرام بود و از ناامیدی پرهیز می کرد، به مسایل نگاه مثبت داشت و از موج منفی دیگران رویایی سبز و زیبا می ساخت.

فردای آن روز بی تفاوت به اتفاقی که افتاده است به محل کارش رفت. به پشتوانه احساسی که در ذهنش به وجودآمده بود و یقین به حل مشکلش، امیدش دوچندان شده بود. وارد دفتر کارش شد و آرام آرام به سوی اتاق رییس گام برداشت، در ذهن دغدغه مشکلش را احساس نمی کرد و منتظر یک اتفاق یا پیشنهاد جدید بود. بعد از احوالپرسی، از منشی رییس اجازه ورود خواست اما موفق به ورود نشد

زیرا رییسی وجود نداشت که او بخواهد وارد اتاقش شود، منشی به او گفت که اول صبح امروز طی حکمی از مقامات بالا رییس اداره به منطقه دیگری انتقال یافت و به این ترتیب حکم اخراج او هم لغو گردید و می تواند در صورت تمایل به کار خود ادامه دهد.

_________________

بازگشت به بالا

shahin5d
گروهبان

" alt="" border="0" />
وضعيت: آفلاين
2 مرداد ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 1368
امتياز: 2976
تشکر کرده: 0
تشکر شده 2 بار در 2 پست


ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 13:16:38    موضوع مطلب:

و خدايي كه در اين نزديكيست.نزديك تر از رگ گردن

_________________
من یه درد مشترکم فریاد کن منو دیوار و بشکن و بیرون بزن از این تنو)

(رها شو رها شو تو وسعت دنیا رها شو با هر رنگ پوستی و زبونی هم صدا شو

بازگشت به بالا

dull_boy
سرتیپ


وضعيت: آفلاين
1 شهريور ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 7431
امتياز: 8873
تشکر کرده: 1
تشکر شده 15 بار در 12 پست

محل سكونت: TehraN

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 19:55:30    موضوع مطلب:

sasy65 مي نويسد:

دوشدوم اودا يانديم دديم اللهه توكول



مگه تو به خدا هم توکل میکنی؟

_________________
GO, SO F@CKING DETERMINED, YEAH...YEAH GO, YOU BETTER BELIEVE IT CONFIDENCE


بازگشت به بالا

تمامي مطالب ارسال شده:   
      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

زمان پيشفرض سايت: ساعت گرينويچ + 3.5 ساعت
رفتن به صفحه 1, 2  بعدي
صفحه 1 از 2
  
نام کاربري:      کلمه عبور:     

~ يا ~
عضويت در سايت

  


 


Powered by phpBB © 2001, 2008 phpBB Group
صفحه اصلي |  جستجو |  دريافت فايل |  آرشيو اخبار |  تماس با ما

دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::




  

PHPNuke Farsi [MT Edition] Project By PHPNuke.ir