| نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي |
| نويسنده |
پيغام |
|
Turn
گروهبان دوم
وضعيت: آفلاين 9 اسفند ماه ، 1387 تعداد ارسالها: 1246 امتياز: 2602 تشکر کرده: 0 تشکر شده 1 بار در 1 پست
محل سكونت: Terooon
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 15 شهريور ماه ، 1388 18:41:17 موضوع مطلب: دوخط موازی - داستان عاشقانه |
|
|
دو خط موازی
دو خط موازى زاییـده شدند .
پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید ، آن وقت دو خط موازىچشمشــان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشـان تپیـد و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند...
خط اولى گفت : ما مى توانیم زندگی خوبی داشته باشیم و خط دومی از هیجان لــرزید. خط اولی ادامه داد : و خانه اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کـاغذ ، من روزها کار میکنم. می توانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم ، یا خط کنار یک نردبان ...
خط دومی گفت: من هم می توانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ شوم ، یا خط یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خـــلوت.
خط اولی گفت: چه شغل شاعـــرانه اى و حتمأ زندگی خوشی خواهیــم داشـت...
در همین لحظه معلم فریاد زد: دو خط موازی هرگز به هم نمیرسند و بچه ها تکرار کردند: دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند .
دو خط موازی لـرزیدند ، به همدیگــر نگـاه کردند و خط دومی زد زیر گریـه .
خط اولی گفت: نه این امکان ندارد ، حتمأ یک راهی پیدا میشود .
خط دومی گفت: شنیدی که چه گفتند؟ هیچ راهی وجود ندارد. ما هیچ وقت به هم نمی رسیم و دوباره زد زیر گریه...
خط اولی گفت: نباید نا امید شد، ما از این صفحه کاغذ خارج می شویم و دنیا را زیر پا می گذاریم ، بالاخره کسی پیدا میشود که مشکل ما را حل کند.
خط دومی آرام گرفت و اندوهناک از صفحه کاغذ بیرون خزیدند ، از زیردر کلاس گذشتند و وارد حیاط شدند و از آن لحظه به بعد سفرهای دو خط موازی شروع شد...
آنها از دشتها گذشتند ..... ،
از صحراهای سوزان ..... ،
از کوههای بلند ..... ،
از دره های عمیق .......،
از دریاها ....... ،
از شهرهای شلوغ و سالها گذشت ...
آنها دانشمندان زیادی را ملاقات کردند ، ریاضیدان به آنها گفت: این محال است!!! هیچ فرمولی شما را به هم نخواهد رساند، شما همه چیز را خراب میکنید!
فیزیکدان گفت: بگذارید از همین الآن نا امیدتان کنم! اگر می شد قوانین طبیعت را نادیده گرفت، دیگر دانشی به نام فیزیک وجود نداشت...!
پزشک گفت: از من کاری ساخته نیست، دردتان بی درمان است!
شیمی دان گفت : شما دو عنصر غیر قابل ترکیب هستید و اگر قرار باشد با یکدیگر ترکیب شوید ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد!
ستاره شناس گفت: شما خودخواه ترین موجودات روی زمین هستید، رسیدن شما به هم مساوی است با نابودی جهان! دنیا به هم میریزد و سیـارات از مدار خارج می شوند !کرات با هم تصادف میکنند و نظام دنیا از هم می پاشد !چون شما یک قانون بزرگ را نقض کرده اید...
فیلسوف گفت: متاسفم... جمع نقیضین محــال است !!!
و بالآخره به کودکی رسیدند و کودک فقط سه جمله گفت: شما به هم میرسید ، اما نه در دنیاى واقعیات، آن را در دنیاى دیگری جستجو کنید...
دو خط موازی او را هم ترک کردند و باز هم به سفرهایشان ادامه دادند، اما حالا یک چیز داشت در وجودشان شکل میگرفت: «آنها کم کم میل به هم رسیدن را از دست میدادند.»
خط اولی گفت: این بی معنی است!
خط دومی گفت:چی بی معنی است؟!
خط اولی گفت:این که به هم برسیم!!!
خط دومی گفت: من هم همینطور فکر میکــنم! و آنها به راهشان ادامه دادند...
روزی به یک دشت رسیدند ، یک نقاش میان سبزه ها ایستاده بودو نقاشی میکرد...
خط اولی گفت : بیـا وارد آن بوم نقاشی شویم و از این آوارگی نجات پیــدا کنیم !
خط دومی گفت: شاید ما هیچوقت نباید از آن صفحه کاغذ بیرون می آمدیم!
خط اولی گفت : در آن بوم نقاشی حتمأ آرامش خواهیم یافت... و آن دو وارد دشت شـدند ، روی دست نقاش رفتند و بعد روی قلمش...
نقاش فکری کرد و قلمش را حرکت داد و آنها ؛ دو ریل قطار شدند که از دشتی می گذشت و آنجا که خورشید سرخ آرام آرام پایین می رفت ، سر دو خط موازی عاشقانه به هم میرسید ...
نوشته خانم نرگس آبيار . |
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
| تشکرهاي ثبت شده از ايجاد کننده تاپيک : |
|
|
|
|
shahin5d
گروهبان
" alt="" border="0" /> وضعيت: آفلاين 2 مرداد ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 1368 امتياز: 2976 تشکر کرده: 0 تشکر شده 2 بار در 2 پست
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 15 شهريور ماه ، 1388 18:47:07 موضوع مطلب: |
|
|
| خيلي ناز بود.مرسي _________________ من یه درد مشترکم فریاد کن منو دیوار و بشکن و بیرون بزن از این تنو)
(رها شو رها شو تو وسعت دنیا رها شو با هر رنگ پوستی و زبونی هم صدا شو
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
karbon
سرباز صفر
وضعيت: آفلاين 10 خرداد ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 3 امتياز: 2 تشکر کرده: 0 تشکر شده 0 بار در 0 پست
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 15 شهريور ماه ، 1388 19:38:23 موضوع مطلب: |
|
|
| [i] |
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
dull_boy
سرتیپ
وضعيت: آفلاين 1 شهريور ماه ، 1387 تعداد ارسالها: 7431 امتياز: 8873 تشکر کرده: 1 تشکر شده 15 بار در 12 پست
محل سكونت: TehraN
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 15 شهريور ماه ، 1388 19:58:35 موضوع مطلب: |
|
|
مرسی
منتقل میشه_________________ GO, SO F@CKING DETERMINED, YEAH...YEAH GO, YOU BETTER BELIEVE IT CONFIDENCE
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
ksjvk
ستوان دوم
وضعيت: آفلاين 21 تير ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 2910 امتياز: 4432 تشکر کرده: 28 تشکر شده 9 بار در 7 پست
محل سكونت: تهران
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 15 شهريور ماه ، 1388 20:11:00 موضوع مطلب: |
|
|
| خیلی باحال بود _________________ هراس من مردن در سرزمینی است که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی باشد
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
sohaaaa
گروهبان دوم
وضعيت: آفلاين 26 بهمن ماه ، 1387 تعداد ارسالها: 1051 امتياز: 1162 تشکر کرده: 0 تشکر شده 0 بار در 0 پست
محل سكونت: ye jaei!!:D
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 15 شهريور ماه ، 1388 20:14:07 موضوع مطلب: |
|
|
| قشنگ بود!!! :) :wink: |
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
Raica_7
گروهبان دوم
وضعيت: آفلاين 30 خرداد ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 1083 امتياز: 1698 تشکر کرده: 0 تشکر شده 0 بار در 0 پست
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 15 شهريور ماه ، 1388 20:29:37 موضوع مطلب: |
|
|
| خیلی قشنگ بود.ممنون. :) :) |
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|