کاربر مهمان، خوش آمديد!  ( ورود - عضويت )   امروز 16 دي ماه ، 1388
 
 
دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::: Forums

 
tikdownload.com :: نمايش موضوعات - داستان شهر دزدها

داستان شهر دزدها

 

      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي  
نويسنده پيغام

ferrari
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
1 تير ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1732
امتياز: 1883
تشکر کرده: 0
تشکر شده 6 بار در 6 پست


ارسال شده در: جمعه، 30 مرداد ماه ، 1388 14:50:29    موضوع مطلب: داستان شهر دزدها

شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانة یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانة خودش که آن را هم دزد زده بود. به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید. داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها. دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده.

روزی، چطورش را نمیدانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد. شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد، سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان.
دزدها میامدند؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند.
اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود. هرشب که در خانه میماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روزبعدهم چیزی برای خوردن ندارد.
بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد. آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود. میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است.
در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکلی این نبود. چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود! او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانة دیگری، وقتی صبح به خانة خودش وارد میشد، میدید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد میزد.
به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمیزد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم میزدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانة مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به درد نخوری خالی شده بود) دستبرد میزدند، دست خالی به خانه برمیگشتند و وضعشان روز به روز بدتر میشد و خود را فقیرتر میافتند.
به این ترتیب، آن عده ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفتة شهر را آشفته تر میکرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر میشدند.
به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوچه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته میکشد و به این فکر افتادند که "چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به جای ما هم بروند دزدی". قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر طرف را هم مشخص کردند: آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید و آن دیگری هم از ... . اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهیدستها عموماً فقیرتر میشدند.
عده ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند. ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی میکشیدند، فقیر میشدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها میدزدیدند. فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، ادارة پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد.
به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمیاوردند. صحبتها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند.

_________________
مگس كش سوسك رو كشت، اما هيچ كس او را به خاطر سوء استفاده از اختياراتش محاكمه نكرد

بازگشت به بالا

تشکرهاي ثبت شده از ايجاد کننده تاپيک :
 

ksjvk
ستوان دوم


وضعيت: آفلاين
21 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 2910
امتياز: 4432
تشکر کرده: 28
تشکر شده 9 بار در 7 پست

محل سكونت: تهران

ارسال شده در: جمعه، 30 مرداد ماه ، 1388 14:58:12    موضوع مطلب:

خیلی قشنگ بود.
آدمو کاملا به فکر فرو میبرد
دستت درد نکنه سهند

_________________
هراس من مردن در سرزمینی است که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی باشد

بازگشت به بالا

ferrari
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
1 تير ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1732
امتياز: 1883
تشکر کرده: 0
تشکر شده 6 بار در 6 پست


ارسال شده در: جمعه، 30 مرداد ماه ، 1388 15:04:55    موضوع مطلب:

ksjvk مي نويسد:
خیلی قشنگ بود.
آدمو کاملا به فکر فرو میبرد
دستت درد نکنه سهند

خواهش ميكنم :) .د اگه اين تاپيك هم نميزدم نارنجك منو خفه ميكرد كه

_________________
مگس كش سوسك رو كشت، اما هيچ كس او را به خاطر سوء استفاده از اختياراتش محاكمه نكرد

بازگشت به بالا

ksjvk
ستوان دوم


وضعيت: آفلاين
21 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 2910
امتياز: 4432
تشکر کرده: 28
تشکر شده 9 بار در 7 پست

محل سكونت: تهران

ارسال شده در: جمعه، 30 مرداد ماه ، 1388 15:12:34    موضوع مطلب:

ferrari مي نويسد:
ksjvk مي نويسد:
خیلی قشنگ بود.
آدمو کاملا به فکر فرو میبرد
دستت درد نکنه سهند

خواهش ميكنم :) .د اگه اين تاپيك هم نميزدم نارنجك منو خفه ميكرد كه



_________________
هراس من مردن در سرزمینی است که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی باشد

بازگشت به بالا

narenjak
ستوان دوم


وضعيت: آفلاين
19 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 3006
امتياز: 3737
تشکر کرده: 3
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: جمعه، 30 مرداد ماه ، 1388 15:22:42    موضوع مطلب:

ksjvk مي نويسد:
ferrari مي نويسد:
ksjvk مي نويسد:
خیلی قشنگ بود.
آدمو کاملا به فکر فرو میبرد
دستت درد نکنه سهند

خواهش ميكنم :) .د اگه اين تاپيك هم نميزدم نارنجك منو خفه ميكرد كه





سهند جون مرسی

_________________

بازگشت به بالا

ferrari
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
1 تير ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1732
امتياز: 1883
تشکر کرده: 0
تشکر شده 6 بار در 6 پست


ارسال شده در: جمعه، 30 مرداد ماه ، 1388 15:44:33    موضوع مطلب:

narenjak مي نويسد:
ksjvk مي نويسد:
ferrari مي نويسد:
ksjvk مي نويسد:
خیلی قشنگ بود.
آدمو کاملا به فکر فرو میبرد
دستت درد نکنه سهند

خواهش ميكنم :) .د اگه اين تاپيك هم نميزدم نارنجك منو خفه ميكرد كه





سهند جون مرسی

فقط به خاطر تو

_________________
مگس كش سوسك رو كشت، اما هيچ كس او را به خاطر سوء استفاده از اختياراتش محاكمه نكرد

بازگشت به بالا

peraklitos
ستوان یکم


وضعيت: آفلاين
3 ارديبهشت ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 3361
امتياز: 5150
تشکر کرده: 3
تشکر شده 5 بار در 5 پست

محل سكونت: شیراز

ارسال شده در: جمعه، 30 مرداد ماه ، 1388 17:23:28    موضوع مطلب:

مرسي

_________________

بازگشت به بالا

تمامي مطالب ارسال شده:   
      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

زمان پيشفرض سايت: ساعت گرينويچ + 3.5 ساعت
صفحه 1 از 1
  
نام کاربري:      کلمه عبور:     

~ يا ~
عضويت در سايت

  


 


Powered by phpBB © 2001, 2008 phpBB Group
صفحه اصلي |  جستجو |  دريافت فايل |  آرشيو اخبار |  تماس با ما

دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::




  

PHPNuke Farsi [MT Edition] Project By PHPNuke.ir