کاربر مهمان، خوش آمديد!  ( ورود - عضويت )   امروز 13 بهمن ماه ، 1388
 
 
نرم افزار, بازی, کتاب, موبایل: Forums

 
tikdownload.com :: نمايش موضوعات - رسیدن به کمال

رسیدن به کمال

 

      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي  
نويسنده پيغام

slipknot
گروهبان دوم


وضعيت: آفلاين
29 تير ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1085
امتياز: 0
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: Arezona

ارسال شده در: يكشنبه، 11 اسفند ماه ، 1387 10:05:10    موضوع مطلب: رسیدن به کمال

در نیویورک، بروکلین، مدرسه ای هست که مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی است. در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود... او با گریه فریاد زد: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟ هرچیزی که خدا می آفریند کامل است. اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند. بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره.کمال خدا در مورد شایا کجاست ؟! افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند ... پدر شایا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شایا را به دنیا می آورد، کمال اون بچه در روشی هست که دیگران با اون رفتار می کنند و سپس داستان زیر را درباره شایا گفت:

یک روز که شایا و پدرش در پارکی قدم می زدند تعدادی بچه را دید که بیسبال بازی می کردند. شایا پرسید : بابا به نظرت اونا منو بازی میدن...؟! پدر شایا می دونست که پسرش بازی بلد نیست و احتمالاً بچه ها اونو تو تیمشون نمی خوان، اما او فهمید که اگه پسرش برای بازی پذیرفته بشه، حس یکی بودن با اون بچه ها می کنه. پس به یکی از بچه ها نزدیک شد و پرسید : آیا شایا می تونه بازی کنه؟! اون بچه به هم تیمی هاش نگاه کرد که نظر آنها رو بخواهد ولی جوابی نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتیاز عقب هستیم و بازی در راند 9 است. فکر می کنم اون بتونه در تیم ما باشه و ما تلاش می کنیم اونو در راند 9 بازی بدیم...

درنهایت تعجب، چوب بیسبال رو به شایا دادند! همه می دونستند که این غیر ممکنه زیرا شایا حتی بلد نیست که چطوری چوب رو بگیره! اما همینکه شایا برای زدن ضربه رفت ، توپ گیر چند قدمی نزدیک شد تا توپ رو خیلی اروم بیاندازه که شایا حداقل بتونه ضربه ارومی بزنه...اولین توپ که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد! یکی از هم تیمی های شایا نزدیک شد و دوتایی چوب رو گرفتند و روبروی پرتاب کن ایستادند. توپگیر دوباره چند قدمی جلو آمد و اروم توپ رو انداخت. شایا و هم تیمیش ضربه آرومی زدند و توپ نزدیک توپگیر افتاد، توپگیر توپ رو برداشت و می تونست به اولین نفر تیمش بده و شایا باید بیرون می رفت و بازی تمام می شد...اما بجای اینکار، اون توپ رو جایی دور از نفر اول تیمش انداخت و همه داد زدند : شایا، برو به خط اول، برو به خط اول!!! تا به حال شایا به خط اول ندویده بود! شایا هیجان زده و با شوق خط عرضی رو با شتاب دوید. وقتی که شایا به خط اول رسید، بازیکنی که اونجا بود می تونست توپ رو جایی پرتاب کنه که امتیاز بگیره و شایا از زمین بره بیرون، ولی فهمید که چرا توپگیر توپ رو اونجا انداخته! توپ رو بلند اونور خط سوم پرت کرد و همه داد زدند : بدو به خط 2، بدو به خط 2 !!! شایا بسمت خط دوم دوید. دراین هنگام بقیه بچه ها در خط خانه هیجان زده و مشتاق حلقه زده بودند. همینکه شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند : برو به 3 !!! وقتی به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن شایا رو مثل یک قهرمان رو دوششان گرفتنند مانند اینکه اون یک ضربه خیلی عالی زده و کل تیم برنده شده باشه...

پدر شایا درحالیکه اشک در چشم هایش بود گفت:
اون 18 پسر به کمال رسیدند...

_________________
goodby my friend
I know ill never see you again

بازگشت به بالا

تشکرهاي ثبت شده از ايجاد کننده تاپيک :
 

Unique
مسئول بخش هک و امنیت


وضعيت: آفلاين
29 مهر ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1250
امتياز: 46
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: بندر انزلی

ارسال شده در: يكشنبه، 11 اسفند ماه ، 1387 11:00:30    موضوع مطلب:

عالی بود. تاثیر گذار بود

_________________
من آسمان فردا را صاف می بینم...

بازگشت به بالا

mahrooz
سرجوخه


وضعيت: آفلاين
23 آبان ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 450
امتياز: 7
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست

محل سكونت: Tehran - California

ارسال شده در: يكشنبه، 11 اسفند ماه ، 1387 11:14:59    موضوع مطلب:

tank so much 4 this history i like thin and i remember forever

_________________
نامم را پدرم انتخاب کرد!

نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!

دیگر بس است!

راهم را خودم انتخاب خواهم کرد...

بازگشت به بالا

amir-ty
سرباز یکم


وضعيت: آفلاين
9 اسفند ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 399
امتياز: 0
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: جمعه، 23 اسفند ماه ، 1387 01:48:43    موضوع مطلب:


_________________
نابرده رنج ، گنج میسر نمی شود

بازگشت به بالا

all_loves2
گروهبان سوم


وضعيت: آفلاين
16 خرداد ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 882
امتياز: 13
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: جمعه، 23 اسفند ماه ، 1387 02:24:52    موضوع مطلب:


_________________
دلم تنگ است * * دلم می سوزد از باغی که می سوزد

بازگشت به بالا

amirsaha
ستوان دوم


وضعيت: آفلاين
4 خرداد ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 2891
امتياز: 858
تشکر کرده: 0
تشکر شده 1 بار در 1 پست


ارسال شده در: جمعه، 23 اسفند ماه ، 1387 02:58:21    موضوع مطلب:

:roll: :roll: :roll: :roll: :roll: :roll:

_________________

بازگشت به بالا

تمامي مطالب ارسال شده:   
      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

زمان پيشفرض سايت: ساعت گرينويچ + 3.5 ساعت
صفحه 1 از 1
  
نام کاربري:      کلمه عبور:     

~ يا ~
عضويت در سايت

  


 


Powered by phpBB © 2001, 2008 phpBB Group
صفحه اصلي |  جستجو |  دريافت فايل |  آرشيو اخبار |  تماس با ما

دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::




  

PHPNuke Farsi [MT Edition] Project By PHPNuke.ir