| نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي |
| نويسنده |
پيغام |
|
ksjvk
ستوان دوم
وضعيت: آفلاين 21 تير ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 2910 امتياز: 4432 تشکر کرده: 28 تشکر شده 9 بار در 7 پست
محل سكونت: تهران
|
| ارسال شده در: شنبه، 12 دي ماه ، 1388 21:21:45 موضوع مطلب: |
|
|
| Net2meeting مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
| dull_boy مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
دلم شکست.
منم مامان بزرگم وقتی زنده بود زیاد خونش نمیرفتم
الان دو ماهه مرده
انقدر دلم تنگ شده واسش.
آدم وقتی کسی رو از دست میده تازه میفهمه چی از دست داده
واسه شادی روحش یه صلوات بدین لطفا |
فاتحه فرستاده شد
روحش شاد |
دستت درد نکنه.
خدا رفتگانتو بیامرزه |
.......................................................................
منم دلم واسه مادربزرگم تنگ شده
|
حیف که همیشه چه زود دیر میشه _________________ هراس من مردن در سرزمینی است که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی باشد
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
Net2meeting
سرباز یکم
وضعيت: آفلاين 4 مرداد ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 284 امتياز: 600 تشکر کرده: 1 تشکر شده 2 بار در 2 پست
|
| ارسال شده در: شنبه، 12 دي ماه ، 1388 21:25:30 موضوع مطلب: |
|
|
| ksjvk مي نويسد: |
| Net2meeting مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
| dull_boy مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
دلم شکست.
منم مامان بزرگم وقتی زنده بود زیاد خونش نمیرفتم
الان دو ماهه مرده
انقدر دلم تنگ شده واسش.
آدم وقتی کسی رو از دست میده تازه میفهمه چی از دست داده
واسه شادی روحش یه صلوات بدین لطفا |
فاتحه فرستاده شد
روحش شاد |
دستت درد نکنه.
خدا رفتگانتو بیامرزه |
.......................................................................
منم دلم واسه مادربزرگم تنگ شده
|
حیف که همیشه چه زود دیر میشه |
................................................................................................
آره من اون موقع بچه بودم نمیدونستم مادربزرگ یعنی چی
حالا میفهمم چقدر جاش خالیه
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
dull_boy
سرتیپ
وضعيت: آفلاين 1 شهريور ماه ، 1387 تعداد ارسالها: 7431 امتياز: 8873 تشکر کرده: 1 تشکر شده 15 بار در 12 پست
محل سكونت: TehraN
|
| ارسال شده در: شنبه، 12 دي ماه ، 1388 21:25:31 موضوع مطلب: |
|
|
ولی من به شخصه تا وقتی مامان بزرگم تو قید حیات بود میدیدمش ولی از وقتی مرده تقریبا 3 ساله 1بازم سر خاکش نرفتم
تا زنده بود ازش بهره بردم دوس ندارم دیگه با یه اسم دلمو خوش کنم
خیلی ساله بهشت زهرا نرفتم
شوهر خالمم که مرد نرفتم
کلا از مرده پرستی حالم به هم میخوره _________________ GO, SO F@CKING DETERMINED, YEAH...YEAH GO, YOU BETTER BELIEVE IT CONFIDENCE
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
ksjvk
ستوان دوم
وضعيت: آفلاين 21 تير ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 2910 امتياز: 4432 تشکر کرده: 28 تشکر شده 9 بار در 7 پست
محل سكونت: تهران
|
| ارسال شده در: شنبه، 12 دي ماه ، 1388 21:29:12 موضوع مطلب: |
|
|
| Net2meeting مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
| Net2meeting مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
| dull_boy مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
دلم شکست.
منم مامان بزرگم وقتی زنده بود زیاد خونش نمیرفتم
الان دو ماهه مرده
انقدر دلم تنگ شده واسش.
آدم وقتی کسی رو از دست میده تازه میفهمه چی از دست داده
واسه شادی روحش یه صلوات بدین لطفا |
فاتحه فرستاده شد
روحش شاد |
دستت درد نکنه.
خدا رفتگانتو بیامرزه |
.......................................................................
منم دلم واسه مادربزرگم تنگ شده
|
حیف که همیشه چه زود دیر میشه |
................................................................................................
آره من اون موقع بچه بودم نمیدونستم مادربزرگ یعنی چی
حالا میفهمم چقدر جاش خالیه
|
من مامان بزرگم رشت بود
تا وقتی برم دانشگاه زیاد نمیدیدمش
وقتی اونجا قبول شدم یه جورایی بهش وابسته شدم
ولی تا نرفته بود قدرشو نمیدونستم
الان دلم میگیره وقتی خونه خالیشو میبینم _________________ هراس من مردن در سرزمینی است که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی باشد
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
Vampire_CS
مدیر انجمن
وضعيت: آفلاين 22 مرداد ماه ، 1387 تعداد ارسالها: 3247 امتياز: 4162 تشکر کرده: 4 تشکر شده 5 بار در 4 پست
|
| ارسال شده در: شنبه، 12 دي ماه ، 1388 21:40:10 موضوع مطلب: |
|
|
با حامد تو این زمینه کاملا موافقم
و منم مثل حامدم
من فقط برا مامانم و مامان بزرگم رفتم باغ رضوان
برا مامانم هر ماه میرم ولی مامان بزرگم فقط 2بار رفتم
مرده رو دیگه نمیشه برگردوند فقط باید موازم زنده ها باشیم:) _________________ از انقلاب ترافیکش ماند و از آزادی میدانش، از استقلال هتل و از جمهوری خیابانش
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
mofarn
سرباز یکم
وضعيت: آفلاين 20 مهر ماه ، 1387 تعداد ارسالها: 336 امتياز: 696 تشکر کرده: 1 تشکر شده 0 بار در 0 پست
محل سكونت: تهران
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 13 دي ماه ، 1388 13:06:20 موضوع مطلب: |
|
|
| |
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
mona3
سرباز دوم
وضعيت: آفلاين 29 آذر ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 149 امتياز: 302 تشکر کرده: 4 تشکر شده 2 بار در 2 پست
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 13 دي ماه ، 1388 13:53:34 موضوع مطلب: |
|
|
| ksjvk مي نويسد: |
دلم شکست.
منم مامان بزرگم وقتی زنده بود زیاد خونش نمیرفتم
الان دو ماهه مرده
انقدر دلم تنگ شده واسش.
آدم وقتی کسی رو از دست میده تازه میفهمه چی از دست داده
واسه شادی روحش یه صلوات بدین لطفا |
تسلیت میگم
فاتحه خونده شد |
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
ksjvk
ستوان دوم
وضعيت: آفلاين 21 تير ماه ، 1388 تعداد ارسالها: 2910 امتياز: 4432 تشکر کرده: 28 تشکر شده 9 بار در 7 پست
محل سكونت: تهران
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 13 دي ماه ، 1388 13:56:22 موضوع مطلب: |
|
|
| mona3 مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
دلم شکست.
منم مامان بزرگم وقتی زنده بود زیاد خونش نمیرفتم
الان دو ماهه مرده
انقدر دلم تنگ شده واسش.
آدم وقتی کسی رو از دست میده تازه میفهمه چی از دست داده
واسه شادی روحش یه صلوات بدین لطفا |
تسلیت میگم
فاتحه خونده شد |
قربون شما
لطف کردی _________________ هراس من مردن در سرزمینی است که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی باشد
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|
mr_star
گروهبان دوم
وضعيت: آفلاين 26 مهر ماه ، 1387 تعداد ارسالها: 1003 امتياز: 562 تشکر کرده: 1 تشکر شده 4 بار در 4 پست
محل سكونت: Uromia
|
| ارسال شده در: يكشنبه، 13 دي ماه ، 1388 14:07:20 موضوع مطلب: |
|
|
| ksjvk مي نويسد: |
| Net2meeting مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
| dull_boy مي نويسد: |
| ksjvk مي نويسد: |
دلم شکست.
منم مامان بزرگم وقتی زنده بود زیاد خونش نمیرفتم
الان دو ماهه مرده
انقدر دلم تنگ شده واسش.
آدم وقتی کسی رو از دست میده تازه میفهمه چی از دست داده
واسه شادی روحش یه صلوات بدین لطفا |
فاتحه فرستاده شد
روحش شاد |
دستت درد نکنه.
خدا رفتگانتو بیامرزه |
.......................................................................
منم دلم واسه مادربزرگم تنگ شده
|
حیف که همیشه چه زود دیر میشه |
خدا رحمت کنه ، صلوات فرستاده شد!
منم دوتا مادربزرگم خدارو شکر زنده هستن
ولی یکیش آلزایمر گرفته منو با پسر عموی باباش اشتباه می گیره
دلم به حالش می سوزه _________________ حسين بيشتر از لب تشنه بود
افسوس بجای افکارش ، زخم های بدنش را نشان دادند
و بزرگترين دردش را بی آبي گفتند
(دکتر شريعتی)
|
|
|
بازگشت به بالا |
|
|
|
|