کاربر مهمان، خوش آمديد!  ( ورود - عضويت )   امروز 16 دي ماه ، 1388
 
 
دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::: Forums

 
tikdownload.com :: نمايش موضوعات - لبخندی که زندگی ام را نجات داد!

لبخندی که زندگی ام را نجات داد!

 

      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي  
نويسنده پيغام

parya
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
26 مرداد ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 1732
امتياز: 3634
تشکر کرده: 0
تشکر شده 5 بار در 5 پست

محل سكونت: اصفهان

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 14:03:32    موضوع مطلب: لبخندی که زندگی ام را نجات داد!

بسياري از مردم كتاب "شاهزاده كوچولو " اثر اگزوپري " را مي شناسند. اما شايد همه ندانند كه او خلبان جنگي بود و با نازيها جنگيد وكشته شد . قبل از شروع جنگ جهاني دوم اگزوپري در اسپانيا با ديكتاتوري فرانكو مي جنگيد . او تجربه هاي حيرت آو خود را در مجموعه اي به نام لبخند گرد آوري كرده است . در يكي از خاطراتش مي نويسد كه او را اسير كردند و به زندان انداختند او كه از روي رفتارهاي خشونت آميز نگهبانها حدس زده بود كه روز بعد اعدامش خواهند كرد مينويسد : "مطمئن بودم كه مرا اعدام خواهند كرد به همين دليل بشدت نگران بودم . جيبهايم را گشتم تا شايد سيگاري پيدا كنم كه از زير دست آنها كه حسابي لباسهايم را گشته بودند در رفته باشد يكي پيدا كردم وبا دست هاي لرزان آن را به لبهايم گذاشتم ولي كبريت نداشتم . از ميان نرده ها به زندانبانم نگاه كردم . او حتي نگاهي هم به من نينداخت درست مانند يك مجسمه آنجا ايستاده بود . فرياد زدم "هي رفيق كبريت داري؟ " به من نگاه كرد شانه هايش را بالا انداخت وبه طرفم آمد . نزديك تر كه آمد و كبريتش را روشن كرد بي اختيار نگاهش به نگاه من دوخته شد .لبخند زدم ونمي دانم چرا؟ شايد از شدت اضطراب، شايد به خاطر اين كه خيلي به او نزديك بودم و نمي توانستم لبخند نزنم . در هر حال لبخند زدم وانگار نوري فاصله بين دلهاي ما را پر كرد ميدانستم كه او به هيچ وجه چنين چيزي را نميخواهد ....ولي گرماي لبخند من از ميله ها گذشت وبه او رسيد و روي لبهاي او هم لبخند شكفت . سيگارم را روشن كرد ولي نرفت و همانجا ايستاد مستقيم در چشمهايم نگاه كرد و لبخند زد من حالا با علم به اينكه او نه يك نگهبان زندان كه يك انسان است به او لبخند زدم نگاه او حال و هواي ديگري پيدا كرده بود . پرسيد: " بچه داري؟ " با دستهاي لرزان كيف پولم را بيرون آوردم وعكس اعضاي خانواده ام را به او نشان دادم وگفتم :" اره ايناهاش " او هم عكس بچه هايش را به من نشان داد ودرباره نقشه ها و آرزوهايي كه براي آنها داشت برايم صحبت كرد. اشك به چشمهايم هجوم آورد . گفتم كه مي ترسم ديگر هرگز خانواده ام را نبينم.. ديگر نبينم كه بچه هايم چطور بزرگ مي شوند . چشم هاي او هم پر از اشك شدند. ناگهان بي آنكه كه حرفي بزند . قفل در سلول مرا باز كرد و مرا بيرون برد. بعد هم مرا بيرون زندان و جاده پشتي آن كه به شهر منتهي مي شد هدايت كرد نزديك شهر كه رسيديم تنهايم گذاشت و برگشت بي آنكه كلمه اي حرف بزند. يك لبخند زندگي مرا نجات داد!

_________________
دل من در سبدی عشق, به نیل تو سپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد

بازگشت به بالا

تشکرهاي ثبت شده از ايجاد کننده تاپيک :
 

shahin5d
گروهبان

" alt="" border="0" />
وضعيت: آفلاين
2 مرداد ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 1368
امتياز: 2976
تشکر کرده: 0
تشکر شده 2 بار در 2 پست


ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 15:56:07    موضوع مطلب:

پس اينم يه لبخند :) :) :)

_________________
من یه درد مشترکم فریاد کن منو دیوار و بشکن و بیرون بزن از این تنو)

(رها شو رها شو تو وسعت دنیا رها شو با هر رنگ پوستی و زبونی هم صدا شو

بازگشت به بالا

siron
ستوان دوم


وضعيت: آفلاين
12 مرداد ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 2801
امتياز: 2786
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 15:59:25    موضوع مطلب:

:) :) :) :)

_________________
Redeemer of SAYARON

بازگشت به بالا

sasy
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
28 تير ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 1661
امتياز: 3853
تشکر کرده: 6
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 16:00:13    موضوع مطلب:


_________________
خداحافظ . . . .

بازگشت به بالا

gangsta
سرباز صفر


وضعيت: آفلاين
22 خرداد ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 50
امتياز: 78
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 16:05:18    موضوع مطلب:

این که سه تاس
:)

بازگشت به بالا

dull_boy
سرتیپ


وضعيت: آفلاين
1 شهريور ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 7431
امتياز: 8873
تشکر کرده: 1
تشکر شده 15 بار در 12 پست

محل سكونت: TehraN

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 19:54:07    موضوع مطلب:

نمیشه قه قهه زد

_________________
GO, SO F@CKING DETERMINED, YEAH...YEAH GO, YOU BETTER BELIEVE IT CONFIDENCE


بازگشت به بالا

Turn
گروهبان دوم


وضعيت: آفلاين
9 اسفند ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1246
امتياز: 2602
تشکر کرده: 0
تشکر شده 1 بار در 1 پست

محل سكونت: Terooon

ارسال شده در: دوشنبه، 6 مهر ماه ، 1388 23:15:54    موضوع مطلب:

واه

_________________
The Spirit Of Resistance To Government Is So Valuable On Certain Occasions , That I Wish It Always To Be Kept Alive ...........Thomas Jefferson

بازگشت به بالا

mms24dp
سرجوخه


وضعيت: آفلاين
21 فروردين ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 620
امتياز: 1118
تشکر کرده: 0
تشکر شده 4 بار در 4 پست

محل سكونت: طهران

ارسال شده در: سه شنبه، 7 مهر ماه ، 1388 12:39:47    موضوع مطلب:

dull_boy مي نويسد:
نمیشه قه قهه زد


آخه با يك لبخند زندگي اون بنده خدا نجات پيدا كرده پس با قهقهه زندگيت بيمه ميشه
از ته دل بخندي

_________________
composer user . dj . rock . pop . with
all of studio sound maker. fl.studio- dj creator and......
.ur sincerly: majid

بازگشت به بالا

fesgheli
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
13 تير ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1826
امتياز: 3588
تشکر کرده: 0
تشکر شده 1 بار در 0 پست

محل سكونت: Erth

ارسال شده در: سه شنبه، 7 مهر ماه ، 1388 21:14:33    موضوع مطلب:

:)

_________________
Here we go again

بازگشت به بالا

تمامي مطالب ارسال شده:   
      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

زمان پيشفرض سايت: ساعت گرينويچ + 3.5 ساعت
صفحه 1 از 1
  
نام کاربري:      کلمه عبور:     

~ يا ~
عضويت در سايت

  


 


Powered by phpBB © 2001, 2008 phpBB Group
صفحه اصلي |  جستجو |  دريافت فايل |  آرشيو اخبار |  تماس با ما

دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::




  

PHPNuke Farsi [MT Edition] Project By PHPNuke.ir