کاربر مهمان، خوش آمديد!  ( ورود - عضويت )   امروز 17 دي ماه ، 1388
 
 
دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::: Forums

 
tikdownload.com :: نمايش موضوعات - عبور از پل هاي زندگي

عبور از پل هاي زندگي

 

      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

نمايش موضوع قبلي :: نمايش موضوع بعدي  
نويسنده پيغام

ferrari
استوار دوم


وضعيت: آفلاين
1 تير ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1738
امتياز: 1895
تشکر کرده: 0
تشکر شده 6 بار در 6 پست


ارسال شده در: پنجشنبه، 15 مرداد ماه ، 1388 22:46:06    موضوع مطلب: عبور از پل هاي زندگي

سال هاي سال بود كه دو برادر در مزرعه اي که از پدرشان به ارث رسيده بود با هم زندگي ميکردند. يک روز به خاطر يک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زياد شد و كار به جايي رسيد كه از هم جدا شدند.
از دست بر قضا يک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتي در را باز کرد، مرد نجـاري را ديد. نجـار گفت: من چند روزي است که دنبال کار مي گردم، فکرکردم شايد شما کمي خرده کاري در خانه و مزرعه داشته باشيد، آيا امکان دارد که کمکتان کنم؟
برادر بزرگ تر جواب داد : بله، اتفاقاً من يک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسايه در حقيقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و اين نهر آب بين مزرعه ما افتاد. او حتماً اين کار را بخاطر کينه اي که از من به دل دارد، انجام داده است .
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداري الوار دارم، از تو مي خواهم تا بين مزرعه من و برادرم حصار بکشي تا ديگر او را نبينم.
نجار پذيرفت و شروع کرد به اندازه گيري و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت: من براي خريد به شهر مي روم، آيا وسيله اي نياز داري تا برايت بخرم؟
نجار در حالي که به شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چيزي لازم ندارم !
هنگام غروب وقتي کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاري در کارنبود. نجار به جاي حصار يک پل روي نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانيت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برايم حصار بسازي؟
در همين لحظه برادر کوچک تر از راه رسيد و با ديدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روي پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او براي کندن نهر معذرت خواست.
وقتي برادر بزرگ تر برگشت، نجار را ديد که جعبه ابزارش را روي دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزي مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت: دوست دارم بمانم ولي پل هاي زيادي هست که بايد آنها را بسازم...



بازگشت به بالا

تشکرهاي ثبت شده از ايجاد کننده تاپيک :
narenjak(پنجشنبه، 15 مرداد ماه ، 1388 23:09:13),  

sinasoloki
گروهبان


وضعيت: آفلاين
30 مرداد ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 1318
امتياز: 1790
تشکر کرده: 0
تشکر شده 4 بار در 2 پست


ارسال شده در: پنجشنبه، 15 مرداد ماه ، 1388 23:29:09    موضوع مطلب:


_________________
تصور کن اگر قرار بود هر کس به اندازه ی دانش خود حرف بزند چه سکوتی بر دنیا حاکم میشد … ….. ناپلئون

بازگشت به بالا

peraklitos
ستوان یکم


وضعيت: آفلاين
3 ارديبهشت ماه ، 1388
تعداد ارسالها: 3385
امتياز: 5198
تشکر کرده: 3
تشکر شده 5 بار در 5 پست

محل سكونت: شیراز

ارسال شده در: جمعه، 16 مرداد ماه ، 1388 03:07:25    موضوع مطلب:

مرسي جالب بود

_________________

بازگشت به بالا

chopin
سرباز یکم


وضعيت: آفلاين
7 دي ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 378
امتياز: 12
تشکر کرده: 0
تشکر شده 0 بار در 0 پست


ارسال شده در: جمعه، 16 مرداد ماه ، 1388 10:29:15    موضوع مطلب:

بازگشت به بالا

dull_boy
سرتیپ


وضعيت: آفلاين
1 شهريور ماه ، 1387
تعداد ارسالها: 7492
امتياز: 8995
تشکر کرده: 1
تشکر شده 15 بار در 12 پست

محل سكونت: TehraN

ارسال شده در: جمعه، 16 مرداد ماه ، 1388 11:31:45    موضوع مطلب:

هم قدیمی هم قشنگ

_________________
GO, SO F@CKING DETERMINED, YEAH...YEAH GO, YOU BETTER BELIEVE IT CONFIDENCE


بازگشت به بالا

تمامي مطالب ارسال شده:   
      

   tikdownload.com صفحه اول انجمن -> داستان های کوتاه و آموزنده

زمان پيشفرض سايت: ساعت گرينويچ + 3.5 ساعت
صفحه 1 از 1
  
نام کاربري:      کلمه عبور:     

~ يا ~
عضويت در سايت

  


 


Powered by phpBB © 2001, 2008 phpBB Group
صفحه اصلي |  جستجو |  دريافت فايل |  آرشيو اخبار |  تماس با ما

دانلود مستقيم فيلم و زير نويس فارسي با لینک مستقیم ::: تيك دانلود دات كام :::




  

PHPNuke Farsi [MT Edition] Project By PHPNuke.ir